پیش نوشت های یک نویسنده آماتور

اولین یادداشت های یک نویسنده گمنام درباره کتابها، فیلمها و بقیه ملحقات

پیش نوشت های یک نویسنده آماتور

اولین یادداشت های یک نویسنده گمنام درباره کتابها، فیلمها و بقیه ملحقات

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند وقت پیش مادر سرایدار شرکت فوت کرد. خودش مرد پیریه، پس مرگ مادرش نباید اتفاق ناگهانی و دور از انتظاری بوده باشه. ولی این تاثیری روی غم و ناراحتی این اتفاق نمیذاره. وقتی دیدمش بهش تسلیت گفتم و برای مادرش دعا کردم. اون هم متقابلا گفت که خدا اموات شما رو بیامزده. با این جمله بود که فکرای لعنتی من شروع شد.


به این فکر میکنم که تقریبا تا یک سال پیش این جمله اصلا برای من مصداق نداشت. هیچ کدوم از عزیزام رو از دست نداده بودم و یا از دست دادنش رو متوجه نشده بودم. یادمه وقتی خاله یک از همکارام فوت کرد و اون همین جمله معروف عوضی رو گفت این فکر توی سرم افتاد. چقدر تعجب کردم به خاطرش. به همه هم می گفتم و زیرپوستی پز می دادم . ولی الان چی؟

واقعا اگه اون موقع می دونستم که قراره چه بلایی سرم بیاد چه فکری میکردم؟ چه احساسی داشتم؟ در آینده چی؟ چقدر از اتفاقات آینده می ترسم. 

یادمه توی اون دوران یه روز با یه نفر بحث می کردیم راجع به رفتار اطرافیان توی این جور اتفاقات. اون می گفت اطرافیان آدم چقدر نامرد و بی ملاحظه ان، بی تفاوت و ...

هر چند که راست می گفت ولی توی اون لحظه من بهش گفتم که اصلا چرا از دیگران توقع داری؟ مهمترین دلیلم هم این بود که خودمون مگه چقدر توی غم دیگران شریکیم؟ واقعا تو اینجور مواقع هیچ کاری نمیشه کرد. نه دلداری. نه کمک پولی. فوقش یه کم تو کارا کمک کنی. اگه یه کم غریب باشیم  و با هم و رفت و آمد نداشته باشیم که همون هم از دستمون برنمیاد و رسما با مجسمه فرقی نداریم. 

یادمه وقتی این حرف رو به اون طرف گفتم خودم از تلخی حرفم حالم گرفته شد ولی چیزی که هست اینه که چه طور همه آدما با غم از دست دادن عزیزاشون مواجه میشن؟ این خیلی برام عجیبه . یعنی همه غم به این بزرگی که من توی دلم دارم رو دارن؟ پس چرا قبلش کسی به من چیزی نگفته بود؟ پس چرا هیشکی توی ظاهرش معلوم نیست؟ چه طور با این بار به این سنگینی سال ها زندگی می کنن؟ کسی که بچه اش، مادرش یا شوهرش رو از دست داده احتمالا همین قدر یا بیشتر ناراحته پس چه طور زندگی می کنه؟

  • نویسنده آماتور

پیش نوشت 1 : مدت ها بود که دلم می خواست کتابی راجع به امام حسین بخونم. طبیعتا اولین کتابی که به ذهنم رسید مقتل بود ولی مقاتل معمولا مطالب تکراری دارن که توی مجالس روضه می شنویم و اینکه صرفا یه سری اتفاقات رو از زاویه دید امام حسین و اصحابش می گن. به چرایی کار نمی پردازن و چیزی که من رو اذیت می کنه اینه که به مجیز گویی مشغولن. کتاب شهیدی از این جهت کتاب خوبی بود. 

توی مقدمه کتاب گفته بود که دلیلش از نوشتن این کتاب اینه که می خواد صرفا از نگاه منطق به این سوال جواب بده که چرا امام حسین رو کشتن؟ چرا به اون وضع خشن و بی رحمانه کشتن؟ کسانی که به جنگ امام حسین رفته بودن که شان و منزلتشون به خاطر دین بود بنابراین همین که امام حسین نوه پیامبر بود براشون مقام و منزلت محسوب میشد. ( غیر قابل قیاس با کنعان پسر نوح) چی شد که امام حسین تا این حد ارزشش پیش اونا پایین اومد که باهاش مثل کفار برخورد کردن؟

نویسنده کتاب گفته که در نوشتن این کتاب احساس و دینش رو کنار گذاشته و کاملا علمی و با بررسی اوضاع اجتماعی و سیاسی اون زمان می خواد به این سوالا جواب بده و این چیزیه که خیلی ارزش دارد. 


پیش نوشت 2 : قصدم از نوشتن این مطلب دقیقا اسپویل محتوای کتابه :D  بخاطر اینکه آدمایی که حوصله یا وقت کتاب خوندن ندارن حداقل از محتوای کتاب مطلع بشن و توی چند خط بدونن که حرف حساب این کتاب چیه؟ هر چند حجم کتبا زیاد نیست و حدود 200 صفحه است و توی 4-5 روز میشه تموم کرد کتاب رو. 

  • نویسنده آماتور